My Fingerprint So Far!
What I Imposed On Life
بازی ناشیانه من با کلمات؛
که مفاهیم آن شاید توسط تو
در آغوش کشیده شده باشد!
"دکتر حمیدرضا احمدی آشتیانی"
با تو سُخَنانِ بی زبان خواهم گفت
از جُملۀ گوش ها نَهان خواهم گفت
جُز گوشِ تو نَشْنَود حَدیثِ من، کَس
مولانا
تو ماه رو ناز کن و من می چسبم به این ناز و سر و قامتت را
تا خود ماه بالا میروم و میچینمش و برای عرض ادب به حضورت می آورمش تا برای ابد به جنگ دو ماه پایان دهم
!موقع رفتن مجبور شدم هرچیزی که مال خودم بود را ببرم
کوله پشتیم را پر کردم از تنهاییم دردهایم
و حتی تکه های شکسته خودم روی آیینه اتاقش؛
فکر کنم فقط چند قطعه کوچک از آرزوهایم گوشه اتاق ، کنار کنجه اتاق باقی ماند
مثل همیشه مثل یک گنجشک گرسنه بی تجربه، وقتی کف دستت دون می بینم به هوای دونه ها پر می کشم میام
توهم میخندی و جلوی بقیه پز میدی که: گنجیشکم دستیه
سیرک کوچکت تمام که تمام شد، پنجره رو میبندی و من اون پشت تو سرما می مونم
از تمام مغازه هایی که دل خوش میفروختند
رویای خوش تاریخ دار حراج می کنند؛ شادی گارانتی می کنند؛
بی خیالی می پاشند رو استرس هات؛ سال خوش پیش فروش می کنند؛
حتی زندگی تعمیر و تنظیم می کنند پرسیدم؛
یک تو کم داشتند
لعنتی چرا نمیری؟
اینکه از راه دور می فهمی خوشه یا ناخوشه
اینکه هرشب قبل خواب بهش فکر می کنی و توی خواب باهاش هزار جور زندگی می کنی
اینکه هنوز به هرکسی و هرچیزی که یه نشونه کوچیک ازش داره الکی میچسبی که یکم حال و هوای اون برات زنده بشه
به یادتم؛ به فکرتم؛
!هرلحظه! هرجا
این مروری است از یک جان کندن
دردناک که باید چون رقصی زیبا روی صحنه به نمایش بگذاری تا فرصتی پیدا کنی
که شاید از در بیاید
!از روز های آخر متنفرم
!از همه رو های آخر هفته متنفرم
روز آخر عید که فردایش روز عادی است و باید سبزه هارا در آب رها کرد؛
روز آخر سفر که باید هتل را ترک کنم؛
روز آخر فرجه امتحانات که فردایش امتحان دارم؛
روز آخر عمر که فردایش در تختم نمی خوابم؛ حتی از روز آخر مرداد متنفرم
تو باشی هیچ چیز آخر ندارد حتی مرداد، 1 مرداد است تا ابد